هفت قطعه از چشمان تو

قطعه ی یک

 

تاب می آورم


و پروانه وار


می چرخم


بی سرگیجه


منتظر نمی مانم تا سکوت و سکون


قطعه ی دوم

 

واژه هایم از آب نمی گذرند


وقتی در چشمان تو می نشینند


واژه هایم بی زنگار و بی انتظارناب می شوند


در گذر از تو به توی مژگانت


قطعه ی سه

 

تمام ِ پونه ی یادم


میان ِ شیار های انگشتت

نمی دانم


ردای شاعری به تن کنم


یا لباده ی پیشه وری


شاید دو تن پوش مرا


جای دهد

 

گوشه ی وسعت دستانت


قطعه چهار

 

چه دهشتناک است


سکوت ِ باران


انگاه که سیل ِ مژگانش


در هم می کوبد


ویرانه ی دل را


قطعه ی پنج

 

نبض ِ سردم را گرم می کنی


وقتی پنجه در پنجه ام می افکنی


دیوانه وار در چشمانت می نشینم


وقتی انتهای جاده ی تدریج را


بر لبه ی میعاد گاه


با تو به نظاره می نشینم


قطعه ی شش

 

از گرمای نفست


بر پاهای سردم نمی گویم


از چشمان ِ عاشقت می گویم


که الوان پاییز را می رباید


و در شکوفه می نشاند


رویاهایم را با تو می سازم


در پرواز باد بادک های


دخترکان گیسو بافته


قطعه ی هفت

 

گاه


با خیالت در کوچه های خاطرات پرسه می زنم


شاید پنجره ات را گشوده باشی

.

.

.

.

.




دکتر شریعتی

اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم...

اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم...

اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم...

اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم.

وقتی که بچه بودم هر شب دعا میکردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد. بعد فهمیدم که اینطوری فایده ندارد. پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدا مرا ببخشد

هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ...

نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن

زیبا

زیبـــا ! زیبا


هوای حوصله ابریست

چشمی از عشق ببخشایم ٬ تا رود آفتاب بشوید دلتنگیه مرا

زیبا ٬ زیبـــــا !

هنوز عشق در هول و حوش چشم تو می چرخد

از من مگیر چشم

دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد

یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دلها معنا شود

یادم بده چگونه نگاهت کنم که طردی بالایت در تند باد عشق نلرزد

زیبــــــا !

آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را احساس میکنم

آنگونه عاشقم که نیستان را یکجا هوای زمزمه دارم

آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است

زیبا !

چشم تو شعر ٬ چشم تو شاعر است

من دزد شعرهای چشم تو هستم !!
.
زیــبـــا

زیبا کنار حوصله ام بنشین

بنشین مرا به شط غزل بنشان

بنشان مرا به منظره ی عشق

بنشان مرا به منظره ی باران

بنشان مرا به منظره ی رویش

من سبز می شوم

زیــبـــا

زیبا ستاره های کلامت

در لحظه های ساکت عاشق

بر من ببار

بر من ببار تا که برویم بهار وار

چشم از تو بود و عشق

بچرخانم

بر حول این مدار

زیــبـــا

زیبا تمام حرف دلم این است

من عشق را به نام تو آغاز کرده ام

در هر کجای عشق که هستی