دکتر شریعتی

اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم...

اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم...

اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم...

اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم.

وقتی که بچه بودم هر شب دعا میکردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد. بعد فهمیدم که اینطوری فایده ندارد. پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدا مرا ببخشد

هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ...

نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن

نظرات 1 + ارسال نظر
ناشناس جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:29 ب.ظ

من خورشید را نمی بخشم که وقتی تو در کنارم نیستی طلوع می کند.



من ماه رو نمی بخشم که وقتی تو تنهایم گذاشتی بازهم اسمان رو روشن می کند.



من حتی ثانیه ها را هم نخواهم بخشید که بی تو در گذرند.



من گلها را نیز نمی بخشم که بی حضور تو زنده هستند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد