زمین


زمین عاشق شد و آتشفشان کرد و هزار هزار سنگ آتشین به هوا رفت.

خدا یکی از آن هزار هزار سنگ آتشین را به من داد تا در سینه‌ام بگذارم

و قلبم باشد.حالا هر وقت که روحم یخ می‌کند، سنگ آتشینم سرد می‌شود

و تنها سنگش باقی می‌ماند و هر وقت که عاشقم، سنگ آتشینم گُر می‌گیرد

و تنها آتش‌اش می‌ماند.مرا ببخش که روزی سنگم و روزی آتش.

مرا ببخش که در سینه‌ام سنگی آتشین است.سیل عشق

عاشق شد و عشق قطره قطره پشت دلش جمع شد؛

و یک روز رسید که قلبش ترک برداشت

و عشق از شکافِ دلش بیرون ریخت.

سیلی از عشق راه افتاد و جهان را عشق بُرد.

فردای آن روز خدا دوباره جهانی تازه خلق کرد.

مردم اما نمی‌دانند جهان چرا این همه تازه است.

زیرا نمی‌دانند که هر روز کسی عاشق می‌شود

و هر روز سیلی از عشق راه می‌افتد

و هر روز جهان را عشق می‌بَرَد

و خدا هر روز جهانی تازه خلق می‌کند!

دکتر علی شریعتی

پوچی زندگی امروز یعنی « فدا کردن آسایش برای فقط و فقط وسایل آسایش »


با این دور ابلهانه ای که زندگی امروز برداشته و انسان را هم اسیر کرده و این همه نیازهای

عظیم و بزرگ و پر شکوه ، عمیق ماوراءالطبیعی که انسان دارد همه را تعطیل کرده

و فقط او را مقتدر کرده است . در چنین جامعه ای انسان پوچ می شود و این پوچی

زندگی امروز را همه فلاسفه ، هنرمندان ، دانشمندان بزرگ - متدین و غیر متدین

و هر کس از هنرمند و دانشمند و نویسنده و فیلسوف ، موزیسین ، رمان نویس ،

کارگردان ، همه ابعاد و همه اندیشه های امروز که تمدن امروز و انسان امروز را

بخوبی می شناسند اعلام کرده اند.


« ژان ایزوله » دانشمند فرانسوی این قهرمان را سمبل انسان امروز می داند.


این انسانی که قدرت و صلابت سنگ را پیدا کرده است امروز تزلزل، فرو ریختن

و نابود شدن ناگهانی اش از همه ادوار گوناگون بشری و از همه وقت بیشتر است.


" دکتر علی شریعتی "


میثم

کجاست آنکه دوباره مرا تکان بدهد؟
وچشم های خودم را به من نشان بدهد

تمام عقربه ها زنده اند و می گردند
دل من است که چیزی نمانده جان بدهد!

کجاست آنکه خودم را بگیرد از من و بعد
مرا به دست غزلهای بی کران بدهد

هنوز وقت زیادی برای ماندن هست
چه می شود که زمانه کمی زمان بدهد؟

دلم هوای رسیدن به انتها کرده.....
کجاست آنکه به من جام شوکران بدهد؟

خدای واقعی ام سالهاست گم شده است
کجاست انکه خدا را به من نشان بدهد؟


"شعراز:میثم امان